یلدا بانووی مایلدا بانووی ما، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

یلـــــــــــــدا ، بانوی پاییزی

20 روزه شدن یلدای بابا

  دیروز یلدای عزیز من و مامان سعیده وارد بیستمین روز زندگیش شد. بیست روز از قشنگتر شدن زندگیمون میگذره. خیلی سخته، مخصوصا واسه مامان سعیده که باید غیر از روزا شبا هم حداقل سه چهار ساعت بیدار باشه و به یلدا جون شیر بده و موقع گریه آرومش کنه. ولی تحمل صد برابر این سختی هم به داشتن همچین فرشته ای می ارزه ! میدونم که نظر مامان سعیده هم همینه ! به همین مناسبت یه عکس خیلی خوشگل از دختر بابا میزارم تو وبلاگش. ببینید با چه تمرکزی داره به دوربین نگاه می کنه ! معلومه مثل باباش به عکس و عکاسی علاقه داره دخترم. زود بزرگ شو تا بابایی برات یه دوربین دیجیتال اصل ژاپنی بخره، با همدیگه بریم عکاسی !!! من و مامان سعیده بیست ر...
17 دی 1391

و این هم یلدا خانم خوابالو بعد از باز کردن کادو ها

  مامان اکرم و بابایی محسن برات یه النگو پهن ورساچه خریدن که دستشون درد نکنه خیلی خوشگله و به مامان سعیده هم یه کادو خیلی خوب دادن که اون هم یک میلیون وجه نقد بود  مامان طاهره و بابا علی برات سه تا النگو باریک خریدن که اونم خوشگله عمه سارا و عمو امیر برات ست گوشواره و انگشتر خریدن که تو عکس نیست چون فعلا گوش شما سوراخ نشده عزیزم ولی خیلی خوشگله مخصوصا انگشترش تو دستهای ناز شما عمو متین برات یه پلاک وان یکاد خرید و این وبلاگ زیبا را برات درست کرده که اونم دستش درد نکنه خاله زهره برات یه انگشتر آورده که دستش درد نکنه دایی رضا و زن دایی مریم هم برات یه سکه پارسیان آوردن که دستشون درد نکنه خا...
12 دی 1391

تولد مامان جوني هوراااااااااااااااا

                                                                                                 امسال تولد مامان جوني منم بودم باورتون ميشه اولين تولد عمرمو شركت كردم چقده خوش ميگذره اين تولد  جاتون خالي كيك خورديم (البته من نه هاااااااااا ماماني خورد!)  كادو باز كرديم  عكس ها قشنگ قشنگ گرفتيم خلاصه كلي حال داد و من به اين نتيجه رسيدم كه تو اين ...
11 دی 1391